گنجشک به خدا گفت :لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم ،سر پناه بی کسیم بود
طوفان تو آن را از من گرفت کجای دنیای تورا گرفته بودم ؟؟؟
خدا گفت:ماری در راه لانه ی تو بود باد راگفتم لانه ات را واژگون کند
آن گاه تو از کمین مار پر گشودی!!!چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم وتو ندانسته به
دشمنیم برخاستی
حدیث عشق من و تو،حدیث ابر بهاریست،تو از قبیله لبخند،من از قبیله اندوه.
فضای فاصله صد آه،فضای فاصله صد کوه،تو از سپیده و نوری،من از شقایق گلگون
کاش می دونستی چقدر دلم بهانه تو را میگیره هر روز
کاش می دونستی چقدر دلم هوای با تو بودن را کرده
کاش می دونستی چقدر دلم از این روزهای سرد
بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس توام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم
این همه که من به تو فکر کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
عشق یعنی ,سوز نی , آه شبان
عشق یعنیمعنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم,یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
در کوچه پس کوچه های بی کسی سرگردان پرسه می زدم که صدایی شنیدم صدایی که عاشقانه ترین بود صدایی ناب که ذره ذره وجودم نفوذ کرد یک نفر مرا از بام آسمان می خواند سجاده ای پیش رویم گشوده شد و من در پیشگاه الهی یک جرعه عشق نوشیدم کبوتر دلم پر کشید ومن بر بام آسمان نشستم من پناه بی کسی ام را یافتم
دلت را به دلم بسپار
بگذار لحظه ای دیگر بپایم و آنگاه، بدرود
آخرین لحظه را می خواهم در نگاهِ تو باشم
و در دلِ دریاییِ چشمانِ تو بمیرم
نگاهم کن، عشقِ من نگاهم کن